سهمیه بندی آلودگی در برخی کشورها مانند برنامه تجارت دی اکسید گوگرد در ایالات متحده موفقیت آمیز بوده است.
اقتصاد محیط زیست به دلیل نگرانیهای زیستمحیطی روزافزون به موضوعی حیاتی در قرن بیست و یکم تبدیل شده است.
مقررات زیست محیطی شبیه ابزارهای اقتصادی است.
اقتصاد محیطی زیر شاخه ای از اقتصاد است که به مسائل زیست محیطی می پردازد. این ابزارها و ارزش های اقتصاد خرد و اقتصاد کلان را برای توزیع کارآمد منابع زیست محیطی به کار می گیرد. اقتصاددانان محیط زیست مطالعات تجربی یا نظری در مورد اثرات اقتصادی سیاست های زیست محیطی بر روی کره زمین انجام می دهند. برخی از موضوعات خاص مورد مطالعه شامل مزایا و هزینههای سیاستهای محیطی جایگزین برای مقابله با گرمایش جهانی ، مواد سمی، کیفیت آب، آلودگی هوا ، و زبالههای جامد و غیره است. اقتصاد محیطی به دولت ها کمک می کند تا محاسن و اثرات سیاست های پیشنهادی یا موجود را تحلیل کنند. همچنین به کاربران در ایجاد سیاست های زیست محیطی مناسب کمک می کند.
شکست بازار به این واقعیت اشاره دارد که بازار در توزیع کارآمد منابع طبیعی شکست خورده است. با توجه به قیمتهای فعلی بازار، بین آنچه جامعه میخواهد یک فرد برای حفاظت از محیط زیست انجام دهد و کاری که فرد انجام میدهد، فاصله وجود دارد. اقتصاددانان محیط زیست بر این باورند که می توان منابع را برای بهبود وضعیت یک فرد بدون تأثیر بر زندگی شخص دیگری بازتوزیع کرد. برخی از انواع رایج شکستهای بازار عبارتند از: عدم رقابت، غیرقابل حذف بودن، و عوامل خارجی.
برونگرایی زمانی وجود دارد که افراد انتخابهایی انجام میدهند که بر روی افراد دیگر تأثیر میگذارند که در قیمت بازار لحاظ نشده است. عوامل خارجی می توانند منفی یا مثبت باشند. با این حال، اقتصاد محیطی با اثرات خارجی منفی مرتبط است. به عنوان مثال، نشت آب در طبقات بالایی یک ساختمان مسکونی می تواند بر تمام طبقات پایین دیگر تأثیر بگذارد. مثال خوب دیگر مربوط به شرکتی است که محیط زیست را بدون در نظر گرفتن هزینه هایی که انتشار گازهای گلخانه ای بر جامعه تحمیل می کند، آلوده می کند.
با تنظیم کننده های زیست محیطی، تنظیم کننده می تواند اثرات اقتصادی را با استفاده از تجزیه و تحلیل هزینه- فایده برآورد کند. رگولاتورهایی که به آنها ابزار فرمان و کنترل نیز گفته می شود، تقریباً مشابه ابزارهای اقتصادی هستند. این مقررات توسط جریمه هایی اعمال می شود که در صورت فراتر رفتن آلودگی محیطی از آستانه تعیین شده به عنوان مالیات عمل می کنند.
اقتصاددانان محیط زیست معتقدند که کاهش انتشار را می توان با استفاده از مجوزهای انتشار قابل تجارت به دست آورد. آنها معتقدند که اگر این مجوزها آزادانه بین شرکت های آلاینده معامله شود، می توان آلودگی را با هزینه کمتری کاهش داد. با چنین مجوزهایی، اگر هزینه کاهش انتشار گازهای گلخانه ای کمتر از هزینه خرید مجوز از شرکت دیگری باشد، شرکت ها انتشار گازهای گلخانه ای را کاهش می دهند.
افزایش قیمت گازهای گلخانه ای می تواند شرکت ها را از آلودگی محیط زیست منصرف کند. مالیاتهای آلودگی که انتشار گازهای گلخانهای را تا حد مطلوب کاهش میدهد باید در سطحی باشد که برای جامعه مفید باشد. این مالیات ها در بین اقتصاددانان به عنوان مالیات پیگووی نامیده می شود و در مکان هایی اعمال می شود که اثرات خارجی منفی وجود دارد. آرتور پیگو استدلال می کند که تحمیل مالیات پیگوویان بر تولید رنگ، شرکت ها را مجبور می کند تولید خود را به سطحی کاهش دهند که برای جامعه بهترین است.
قضیه کوز تصریح می کند که اگر تعداد افراد درگیر در مذاکره محدود باشد و قیمت معامله ناچیز باشد، تخصیص حقوق مالکیت می تواند به یک راه حل بهینه منجر شود. به عنوان مثال، اگر کارخانه حق انتشار آلاینده ها را داشته باشد یا جامعه حق داشته باشد هوای بدون آلودگی داشته باشد، در این صورت یا جامعه برای کاهش آلاینده ها به شرکت پول می دهد یا کارخانه به جامعه آسیب دیده پرداخت می کند. جامعه نیز می تواند در صورت تضییع حقوق کارخانه نسبت به آن اقدام کند.